او معتقد است اگر میخواهیم اقتصادی توانمند داشته باشیم باید اندازههای جهانی را درک کنیم و بنگاههایی در آن اندازهها ایجاد کنیم تا قابلیت رقابت داشته باشیم. به عقیده وی بنگاههایی از این دست،پیشرانهای اقتصاد خواهند بود و برای تحقق آن چارهای جز ادغام شرکتهای کوچک در حوزههای پتروشیمی،فولاد و... نداریم. گفتوگویی که در ادامه میخوانید دیدگاههای اکبر ترکان،رئیس هیأت مدیره شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی است. بنگاهی که نقش بسزایی در اقصاد کشور دارد.
جناب ترکان،کشور در حال حاضر در شرایط اقتصادی مناسبی قرار ندارد. به نظر شما دلیل این افت اقتصادی چیست؟
ابتدا اجازه دهید کمی درمورد محرکهای اقتصادی صحبت کنیم. اگر به تحولات توسعه در کشورهایی که مسیر رشد اقتصادی را طی کرده اند،نگاه کنیم، لوکوموتیو توسعه در تمامی این کشورها، بنگاههای بزرگ بوده اند. مثلا در چین صنعت نظامی به صورت شرکتهایی مانند NORINGO، CEIEC، GREAT WALL و CATIG تأسیس و این شرکتهای بزرگ که ادارهکننده صنعت نظامی بودند، پیشروان توسعه صنعتی شدند. در کره هم همینطور، شرکتهایی مانند سامسونگ، ال جی، هیوندایی و کیا، لوکوموتیوهای توسعه بودند. به تاریخ تحولات صنعتی امریکا که نگاه کنیم، پیشرآنهای اولیه بنگاههایی از همین جنس بودند، مانند جنرال موتورز، جنرال الکتریک،فورد و...،یا در اروپا بنگاههای بزرگ،زمانی که این کشورها خیز توسعه را طی میکردند، لوکوموتیوهای توسعه به شمار میآمدند.
یعنی ما این پیشرانها را نداریم؟
به این شکل نه،به نظر میرسد ما در چند مقطع زمانی این پیشروان توسعه صنعتی را خاموش کردیم و موتورهای آنها را از کار انداختیم.
چرا ؟
سهوا یا عمدا و یا با شرایط اجباری محیط این پیشرانها از کار افتاد.
چگونه؟
بخشی به ابتدای پیروزی انقلاب مربوط میشد. بعضی از این بنگاهها که لوکوموتیوهای توسعه بودند، مشمول مصادره شدند.
دولتی شدند؟
نه مصادره با دولتی فرق میکند. دولتی شدن مشمول ملی شدن است یعنی باید بر اساس آخرین ترازنامه سال 65 پول را به صاحبان آن بدهیم. بنابراین خودروسازیها مصادره نشدند، ملی شدند. شورای انقلاب تصویب کرد که به سهامدارانش بر اساس آخرین ترازنامه سال 56 پول داده شود. در آن مقطع اعلام شد که صنایع بزرگ و مادر مانند کشتیرانی، هواپیمایی، نیروگاه، مخابرات، کشتیسازی، خودروسازی، بانکها، بیمهها و امثال آن که در اصل 44 آمده باید دولتی شود.
و پول پرداخت شد؟
بله. به این شرکتهایی که ملی شدند بند الف قانون توسعه میگویندو پول آنها پرداخت شد. اما بخشی از آنها نیز مصادره شدند. دسته سوم به 6738 معروف هستند. لایحه 6738 شورای انقلاب است. کسانی که کارخانههای خود را رها کردند و رفتند. به هر دلیلی در شرایط انقلاب نگران شدند و کشور را ترک کردند بنابراین کارخانهها بی صاحب ماند به همین دلیل و بر اساس لایحه 6738 دولت برای اینها مدیر دولتی نصب میکرد و اینها به این روش اداره میشدند.
منافع آنها چه میشد؟
به نام مالکانش باقی میماند تا هروقت آمدند تکلیف کارخانهها مشخص میشود. یعنی دولت به مالکیت آنها ورود نمیکرد؛ مدیریت را بر عهده میگرفت. بحشی هم مشمول بند ج قانون توسعه شدند که ثبت بدهی آنها به بانکها نامتعارف بود و بانکها از حالت وام دهنده به سهامدار تبدیل شدند و اداره این بنگاهها بر عهده بانکها قرار گرفت. پس مقطعی که پیروزی انقلاب بود، بنگاههای بزرگ که لوکوموتیوهای توسعه بودند، خاموش شدند. البته بعدها در وزارت صنایع، سازمان صنایع ملی درست شد که صنایع ملی شده را مدیریت کند.در این میان بانکها هم برای خودشان بنگاهداری راه انداختند چرا که یک قانون دیگر هم بود که میگفت اگر شرکتی درصد بسیار بالایی از داراییهایش بدهی بانکی است، به مالکیت بانک در میآید زیرا وامگیرندگان رفته بودند. پس بانکها مالک کارخانجاتی شدند که نسبت وامشان یا همان debt to equity ratio بیشتر از 3 بود. پس با این چهار تصمیم یعنی بخشی ملی، بخشی مصادره، بخشی 6738 و در اختیارقرار گرفتن در بانکها، پیشرانهای اقتصاد به نحوی از حرکت باز ایستاد و به این ترتیب بنگاههای بزرگ از خاصیت افتادند. نمیخواهم از آنها دفاع کنم که خوب اداره میشدند یا بد. خوب یا بد مجموعههای مختلفی وجود داشتند از پارس الکتریک تا گروه کفش ملی. وقتی این اتفاق افتاد؛ بنگاههای بزرگ کشور بی اثر شدند.
مقطع دوم چه زمانی بود؟
مقطع دیگری که به نظر من روی بنگاههای بزرگ اثر گذاشت دوران جنگ بود. بنگاههای بزرگ معمولا یک شریک بینالمللی داشتند،با شروع جنگ ابتدا شرکای بینالمللی خود را از دست دادند. پس یک شوک دیگر به بنگاههای ایران وارد شد که حدود 36 شرکت که در آنها سرمایهگذاران خارجی سهامدار بودند رها شد و سرمایهگذار خارجی قطع همکاری کرد و این شرکتها به حالت راکد درآمدند.
یعنی از زمان خاموشی نخست تا زمان جنگ،لوکوموتیوهای پیشرآن فعال شده بودند؟
بله،فعالیتها آغاز شده بود و لوکوموتیو ا روشن شده بود.
و پس از آن؟
بعد از مقطع جنگ و در دوران سازندگی به سمت خصوصیسازی بنگاههای دولتی حرکت کردیم، برخلاف مقطع ابتدای انقلاب که به دنبال دولتی کردن بودیم. بانکها، بیمهها، کشتیرانی و هواپیمایی را ملی کرده بودیم. بعد به این نتیجه رسیدیم که اینها در حالت دولتی راندمان ندارند و باید به سمت خصوصیسازی رفتیم.
شاید باید به این سوال هم پرداخت که تعریف بخش خصوصی چیست؟
بخش خصوصی یعنی مالکیت فردی و فرقی نمیکند سهامی خاص یا سهامی عام باشد. هر دو سهامدارانی دارندکه آنها اعمال اراده میکنند نه سیاستمداران. وقتی دولت بنگاهی را اداره میکند،یعنی سیاستمداران هستند که اراده خود را اعمال میکنند. وقتی به سهامی عام، خاص یا مالکیت فردی بر میگردیم، منافع اشخاص حکم میکند نه اراده سیاسی. پس در دوره بعد از جنگ موجی خصوصیسازی ایجاد شد.
خب اینکه بد نبود...
خیر،بد نیست،اما در فرآیند خصوصیسازی، چون در ایران بخش خصوصی بزرگ و توانمند وجود نداشت و الان هم نداریم،ناچار شدیم این بنگاههای بزرگ را کوچک کنیم، اما بعضا با ساطور، و این فاجعهای بود که در اقتصاد خلق شد. در این خصوصیسازی، بی احتیاطی شد. بنگاههای بزرگ قطعه قطعه شدند و حتی در مقاطعی بنگاهها از هم پاشیدند و زنجیره تولید هم از بین رفت و پیشرآنها را بار دیگر خاموش کرد.
شاید به این شیوه عمل کردند چون بخش خصوصی قوی وجود نداشت؟
بله،نداشتیم اما میشد بخشهای خصوصی بیشتری سهام یک مجموعه بزرگ را بخرند و یکی،همه سهام را نگیرد. ما میتوانستیم شرکت ملی پتروشیمی را یکپارچه خصوصیسازی کنیم. بعد سهام آن را به صورت خرد بفروشیم درست مانند ژاپن. در ژاپن بنگاههای بزرگ خصوصی و تابع قواعد تجاریاند، اما سهامدار بزرگ ندارند؛ مجامع عمومی قدرت دارند. اما در مدل ایرانی خصوصیسازی یکپارچگی بنگاههای بزرگ حفظ نشد و بنگاههای بزرگ که لوکوموتیوهای توسعه هستند، از قدرت افتادند. الان ساختار صنعتی ما این اشکال را دارد. اکثر شرکتهای ما شرکتهای کوچک هستند. حتی آنهایی که ما فکر میکنیم بزرگ اند،در مقیاس جهانی بزرگ نیستند.
حالا راه حل چیست،پیشرانها که تکه تکه شده اند، زنجیره تولید از هم پاشیده و سهامدار قوی بخش خصوصی هم نداریم ؟
راه حل کشور برای خروج از وضعیت کنونی و حرکت به سمت اقتصاد فعال،تشکیل بنگاههایی در اندازههای جهانی است. ما در شستا کوشش میکنیم که پتروشیمیها در قالب یک شرکت بزرگ بروند و ما هم بخشی از آن شرکت بزرگ بشویم.به نظرم مشکل اصلی ما در این شرایط مشکل زیرساخت نیست.
پس مشکل اصلی چیست؟
مساله این است که ما لوکوموتیوهای توسعهای داشته باشیم که بتوانند جریانهای بینالمللی خلق کنند و این مستلزم آن است که اندازههای ما جهانی باشد. اندازه جهانی شدن یعنی اینکه رقبای ما و ما با هم در یک اندازه قابل مقایسه باشیم. یک زمانی “ NPC “ ما هم اندازه سابیک عربستان بود. زمانی ما خودمان را با سابیک عربسان مقایسه میکردیم. در این خصوصیسازی “ NPC “را با ساطور کوچک کردیم حالا NPCها و پتروشیمیها کوچک شدند و ما میخواهیم دوباره این شرکتهای کوچک شده را ادغام کنیم. در خصوص فولاد هم باید این کار را کرد. به نظر من باید ساختار بنگاههای ایران مسیر ادغام را طی کنند و به بنگاههایی با اندازههای بینالمللی تبدیل شوند.
راه تحقق این مهم چیست؟
الان توافقی بین ما، غدیر، بانک رفاه و NPC صورت گرفته و به زودی میخواهیم پتروشیمیهایمان را یکی کنیم.
یعنی به حالت قبل برگردید.
مثل قبل که نمیشود. اما به شرکت بزرگی در اندازههای جهای تبدیل میشود.
بقیه چرا مشارکت نمیکنند؟
بقیه هم به تدریج وارد میشوند،اما ممکن است خصوصیها از این استقبال نکنند.
این طرح شستاست؟
بسیاری از بنگاهها به این نتیجه رسیدهاند. فقط ما نیستیم. الان NPC یعنی شرکت ملی پتروشیمی هم به این نتیجه رسیده که ما باید شرکتهای بزرگ بسازیم. غدیر هم به این نتیجه رسیده است. بانک رفاه و مالکان پتروشیمیها هم به این نتیجه رسیدهاند که باید پتروشیمیها را به یک مجموعه بزرگ تبدیل کنیم،به یک شرکتی در اندازههای جهانی.
شرکتها در این سطح چه مزایایی دارند؟
بازرگانی و تحقیق و توسعه آنها یکپارچه میشود. سرمایهگذاری و تأمین مالی و فایننس یکپارچه میشود و در دنیا قدرت چانه زنی پیدا میکنند. الان برخی رقابتهای ناسالم باعث شده که تولیداتمان را زیر قیمت بفروشیم. آقای نعمت زاده برای توسعهها از کجا پول آورد؟ چرا به او فایننس دادند؟ چون پتروشیمی ما یکپارچه بود و این یکپارچگی یعنی در سال حجم بزرگی صادرات دارد. وقتی همه میبینند که این شرکت این حجم صادرات دارد، به او مبالغی هم قرض میدهند این اتفاقی است که میتواند دوباره شکل بگیرد.
در خصوص فولادیها هم اقدامی شده؟
پیشنهاد دادیم که ذوب آهن و فولاد مبارکه ادغام شود. مشکلاتی برای سهامداران پیش نمیآید؟ خیلیها به دنبال مالکیت و مدیریت هستند. شرایط خیلی خوب میشود. الان همه به این میزان از بلوغ رسیده و پذیرفته اند.
دیگر در چه حوزهای میتواند این شرایط ایجاد شود؟
الان هلدینگ سیمان داریم که 25 میلیون تن سیمان تولید میکند و این خود یک اندازه جهانی است. شرکتهای دارویی میتوانند به اندازه یک شرکت جهانی تبدیل شوند که به اینها فکر کردیم.
چه زمانی را برای عملیاتی شدن پیشبینی کرده اید؟
فعلا از پتروشیمیها شروع کردیم تا ببینیم چه میشود.
شکل کار چگونه است؟
یک شرکت بزرگ پتروشیمی ایجاد میشود که همه ما در آن سهامدار هستیم.
تکلیف سهامداران فعلی چه میشود؟
همه میآیند. مثلا یعنی شستا 85 درصد تاپیکو را دارد و در آن شرکت جدید، 15 درصد را خواهد داشت. همه در آن شرکت بزرگ سهامدار میشوند. کمی سخت میشود. بر اساس قواعد بورس اداره میشود. قواعد بورس فرق نمیکند کار ساده میشود.
همه سهامدار شرکت جدید میشوند؟
شرکتهای زیرمجموعه که سهامداران خود را دارند. به عنوان مثال فناوران در بورس است. بخشی از سهام آن شرکت که برای من است منتقل میشود و سهامداران خرد هم هستند. آنها زندگی خود را دارند. بخشی از سهام که برای سهامداران عمده است آنها به سمت شرکت یکپارچه میروند.
اینها برای شرکتهایی است که خصوصی شدند. برای شرکتهایی که الان در حال خصوصی شدن هستند باید چه کار کنند؟
باید مراقبت کنیم که فرآیند خصوصی سازی،یکپارچگی و اندازه جهانی از دست نرود. شکستن اندازههای جهانی و تبدیل به اندازه بنگاهی به ضرر اقتصاد کشور است. شما الان به خاطر اینکه بتوانید به این بنگاههای بزرگ بپردازید، مجبورید از بنگاههای کوچک خارج شوید. بله. شستا قصد دارد که از اداره بنگاههای کوچک خارج شود حتی بنگاههای سودآور کوچک داریم اما میخواهیم از آنها خارج شویم. ما منافع را در این میدانیم که به جای اینکه چندین بنگاههای کوچک اداره کنیم در بنگاههای بزرگ سهام داشته باشیم البته سهامی که نهادهای حرفهای آن را مدیریت کنند ولی ما سهام خرد در آن داشته باشیم. این برای ما مطلوب است.
نقش دولت این بین چیست و چه کار باید کند؟
بحثی نیست که به دولت ارتباط داشته باشد. ما باید برای اداره بنگاههای خود بهترین شکل را انتخاب کنیم.
نه برای اداره؛ برای شکلگیری آنها. مالکیت بخشها مختلف دولت مشکل ساز نمیشود؟
هرکدام از این مجموعهها و هر مقدار که در این ادغام مشارکت کنند ما از آنها استقبال میکنیم. نمیخواهیم به هیچکس تحمیل کنیم. فکر میکنم منطق این کار اقتصادی آنقدر قوی است که خودش جذب میکند. هیچ نیازی نیست که با روشهای سیاسی،اجباری صورت پذیرد. به عبارتی منطق اقتصادی این کار همه را به خود جذب میکند.
نمونههای موفقی از این روند در دنیا داریم؟
یک شرکت هندی به نام میتال از یک فولاد شروع کرد و الان 110 میلیون تن فولاد دارد. کل فولاد ایران 16 میلیون تن است. دایملر با کرایسلر یا نیسان با رنو چرا ادغام شد. همه شرکتهای بزرگ دنیا از خاصیت ادغام استفاده میکنند و این نتایج برایشان خوب است. حتما برای ما هم خوب است.
مدیریت چطور انجام میشود.
اول باید روی کلیات به جمع بندی برسیم. بعد مدیریت؛ البته براساس قواعد بورس انجام میشود.
یکی از مشکلات همین است که بعد از ادغام چه کسی مدیریت میکند. در سهام عدالت هم چنین چیزی دیده میشود.
برای شستا اهمیت ندارد که چه کسی مدیرعامل میشود. برای ما این مهم است که قواعد بازار سرمایه رعایت شود. شستا الان بیشترین سود را از شرکتهایی به دست میآورد که در آنها مدیریت ندارد بلکه فقط سهامدار است. این بد نیست.
- ماهنامه بازار و سرمایه - اقتصاد کلان