ساره صابری - خبرنگار؛ جذب نخبگان دنیا، خلاقیت و بها دادن به امور مالی و طراحی سیستم از مهمترین دلایلی است که آمریکا را به صدرنشین لیگ مالی و اقتصادی دنیا تبدیل کرده است."علل سلطه مالی غرب بر دنیا" موضوعی وسیع در این خصوص است که در گفتوگو با محمدجواد فریادرس، استاد دانشگاه و کارشناس ارشد بازار سرمایه به آن پرداخته ایم.
- آمریکا چگونه در مدتی نهچندان طولانی با تاریخی دویست ساله به چنین جایگاهی در سلطه و مدیریت ساختار مالی دنیا رسیده است؟
قدرت جهانی آمریکا از جنگ جهانی دوم آغاز شد. عدهای آمریکا را بازیگر اصلی نتیجه جنگ جهانی دوم و پیروز مناسبات پس از آن میدانند. با تضعیف شدن رقبای آسیبدیده از جنگ جهانی، وقتی که روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا بود، عدهای در حال نقشهچینی و برنامهریزی برای دنیای پس از جنگ و آینده سیاسی اقتصادی آمریکا بودند. در آن سالها بود که آمریکا با تاسیس و تامین کردن بخش اعظمِ منبع صندوق بینالمللی پول (۳۱ درصد) و «بانک بینالمللی توسعه و ترمیم» که بعدها با نام «بانک جهانی» مشهور شد، پا در مسیری گذاشت که سنگ بنای سلطه و امپراتوری مالیاش قلمداد میشود.
- در همان بحبوحه اتمام جنگ جهانی دوم بود که اساسنامه صندوق بینالمللی پول تصویب شد.
در کنفرانس بینالمللی برتون وودز، نیوهمپشایر آمریکا در ۱۹۴۴ نمایندگان ۴۴ کشور، اساسنامه صندوق بینالمللی پول به همراه پیشنهاد تأسیس بانک بینالمللی توسعه و ترمیم را تصویب کردند. یکی از مهمترین ویژگیهای اقتصاد جهانی بعد از سال ۱۹۴۵ وجود مجموعههای مالی بینالمللی مذکور برای اداره روابط اقتصادی بین کشورها بود. این نهادها به گونهای ساخته شدهاند که نقش دولتها را ایفا کنند یعنی مختصات یک حکومت جهانی را دارند که در خدمت منافع شرکتهای فراملیتی و نهادهای مالی بینالمللی است.
- و حالا بعد از گذشت دههاچطور همچنان غرب بر روند مالی دنیا تسلط دارد؟
تسلط آمریکا بر شریانهای مالی دنیا، قانونگذاری، نظارت و رصد آن موضوعی غیرقابل انکار است. وقتی سخن از سازوکار مالی دنیا در میان است، میبینیم که ریشههای نفوذ آمریکا از سازمانهای بین دولتی مانند FATF، موسسات مالی یا بانکها، سوئیفت و مبادلات مالی گرفته تا بازار سرمایه و قانونگذاریهای بازار رمزارز رسوخ کرده است. غرب، مشخصا آمریکا، دهههای متمادی توانسته سلطه خود بر شاهراههای اطلاعاتی، مالی و بالتبع سیاسی را حفظ کنند تا حدی که حتی ابرقدرتهای دیگر مانند چین و روسیه را گاه تهدید به تحریم کرده است؛ سازوکار تحریمی این چنین همه جانبهای بهجز مسلط بودن بر نقشه مالی دنیا میسر نیست.
- این موفقیت به واسطه چه ابزارهایی شکل گرفته است.
مهمترین و ابتداییترین دلیل سلطه آمریکا، ارز رایج دنیا یعنی دلار است. جنگ جهانی اول، پایان سلطه پوند بود. آمریکا تا سال ۱۹۴۵ توانست بخش اعظم طلای موجود در جهان را به چنگ آورد. طلا به تنهایی پایهای برای وضع نرخهای ثابت مورد استفاده قرار گرفت. اما در سال ۱۹۱۴ بود که «فدرال رزرو» نخستین دلار آمریکایی را چاپ کرد. آمریکا تا سال ۱۹۱۷ وارد جنگ نشده بود و این کمک کرد تا به نسبت بریتانیا، پول بسیار بیشتری برای قرض دادن به دیگر کشورها داشته باشد؛ قرضهایی که اساسا به دلار داده میشد. از آن زمان به بعد، استفاده همهگیر دنیا از دلار، یکی از اساسیترین دلایلی است که کمک کرده آمریکا دست بالا را پیدا کند. نه تنها وجود دلار امپراتوری آمریکا را ممکن میکند، بلکه حفاظت از موقعیت دلار یکی از دلایل اصلی جنگهای آمریکا در ادوار گذشته بوده است. توان مالی و نظامی به این واقعیت بستگی دارد که دلار واحد پولی ذخیره بانکهای کشورها و خزانههایشان و همچنین واحد پولی واحد برای تجارت جهانی باشد. به عبارتی تداوم سلطهجویی آمریکا در جهان منوط به نفوذ دلار در جهان است. به عنوان مثال دلار باعث شده که تمامی قیمتگذاریها در دنیا بر مبنای دلار انجام شود.
- درست مثل اینکه نفت برنت اروپا که روزانه به دلار آمریکا قیمت میخورد.
دقیقا، دلار یک ارز مرجع تلقی و تقریبا تمامی ارزها نسبت به دلار سنجیده میشود اما خود دلار نسبت به هیچ ارزی بنچمارک نمیشود. شاهد سوم بر قدرتمندی دلار این است که منابع ارزی کشورها به دلار ذخیره میشود. به عنوان مثال، به گزارش اینوستوپیدیا، کشور ژاپن ۱۳۸۷ میلیارد و عربستان سعودی ۵۰۱ میلیارد دلار، در خزانه خود دلار آمریکا اندوختهاند که مبالغ هنگفتی تلقی میشود. این مساله محدود به دول و بانکهای مرکزی کشورها نیست، بلکه اشخاص سرشناس هم به کرات دیده میشوند که سبد داراییهایشان بخش دلاری قابل توجهی دارد. ۱۰۰ میلیارد دلار حسابهای معمر قذافی، رهبر انقلابی لیبی، در زمان آشوبهای منطقه در بانکهای سرتاسر دنیا شاهدی از این مثال است که بعدا با سلطه آمریکا رصد و بلوکه شد.
- این تسلط و قدرت به بورس هم ربط پیدا میکند؟
همینطور است. دلیل دوم سلطه غرب، بورس آمریکاست. بستری که بسیاری از سهام شرکتهای مهم دنیا در داخل آن معامله میشود. باید توجه کرد ساز و کار بزرگ شدن بورس ایران با دنیا متفاوت بوده است. به عنوان مثال در بورس جهانی شرکتی با نام مک دونالد وجود دارد که امروزه یک اسم و برند بزرگ برای خود دست و پا کرده است. مک دونالد هرگاه هرجای دنیا شعبهای بزند یعنی از این اسم و برند آن استفاده شده است. با فرض اینکه سالی ۳ میلیارد نفر مک دونالد بخورند، میتوان تصور کرد که چه سود سرشاری به حساب مک دونالد آمریکایی مرکز سرازیر میشود و بر اساس این درآمد سرشار است که سهام مکدونالد جذابیت خرید و فروش پیدا میکند. در واقع بورس نیویورک پاهایش را بر روی شانههای مردم دنیا گذاشته و بالا آمده است. وقتی که فرضا شعبه رستوران مک دونالد در مالزی قرار دارد و همه هزینهها در آنجا اتفاق میافتد ولی صاحبان مک دونالد صرفا و فقط از اسم مک دونالد استفاده میکنند تا به مک دونالد مرکزی پول پرداخته شود، میتوانیم نقش بورس آمریکا در برندسازی کمپانیهایش را ببینیم. این طور است که سرمایه شرکتهای بورسی با برندهای قوی و بینالمللی در غرب، همه روزه افزایش مییابد حتی اگر تولیدی در محل مبدا نداشته باشند. همین منوال برای هتلهای بزرگ دنیا همچون شرایتون، هیلتون یا رایانههای مک و گوشیهای آیفون یا مایکروسافت و ویندوز و ... وجود دارد که همگی مثالهای خوبی برای موضوع هستند.
اما در ایران بر خلاف روند غربی، اقتصادمان را بر پایه فیزیک و نه مفاهیم انتزاعی همچون برند و ارزش برند Brand Equity بنا گذاشتهایم. بورس آمریکا و یکپارچگی آن با دیگر نهادها و بازارهای مالی دنیا نه تنها کمک به برند شرکتهای بورسی آمریکایی کرده بلکه کمک به جذب سرمایه نیز کرده است تا جایی که امروزه SEC نهاد پرقدرتی در تصمیمگیری ورود شرکتها به جرگه بازار مالی آمریکا تلقی میشود. آنها به سادگی هر شرکتی را پذیرش نمیکنند تا مردمان دنیا سهامش را خریداری کنند. همین مساله کمک به قدرت مالی و اطلاعاتی غرب نیز کرده است.
دلیل سوم، بانکهای بزرگ در آمریکا و اروپا هستند که بازار پولی دنیا را قبضه کردهاند. اول اینکه بانکهایی مانند اچ اس بی سی، لویدز، کردیت سوئیس، دویچه بانک، مرلین، استاندارد چارتر، بانک آمریکا، برکلی، گولدمن ساکس و ... که تعدادشان به ۳۰ عدد هم نمیرسد، به جرات ۸۰ تا ۹۰ درصد بازار را در دست دارند و حتی مهمتر اینکه اتاق تسویه و پایاپای باقی بانکهای دنیا (کلیرینگ روم) در اختیار این بانکهای بزرگ است.
پس پر واضح است که تمامی دادههای بانکی مهم بانکهای دیگر را رصد و پایش میکنند. دلیل دوم اینکه، همانطوری که در بورس تهران، این کارگزارانند که معرف معاملهگران هستند، در سیستم بانکی نیز حالت مشابهی را شاهدیم. به عبارت دیگر در بورس تهران، تعداد قریب به ۱۱۰ کارگزاری با اتاق پایاپای تسویه یا netting انجام میدهند (چه برای اوراق که t+۳ و چه برای سهام که t+۱ است) و در اینجا معاملهگران اصلا در این اتاق شناخته نمیشوند بلکه کارگزارانشان هستند که معرفشان میشوند؛ در حوزه بانکی هم همین سیستم وجود دارد. بانک مرکزی در ایران اتاق پایاپای بانکهای داخل کشور است و طرف حساب مشتریان بانکهای عامل نیستند. بههمین شکل، در سیستم بانکی دنیا نیز بانک میتسوبیشی Mitsubishi ممکن است به زعم عدهای بانک بزرگی باشد اما چون عضو اتاق پایاپای دلار نیست، بنابراین چنین بانکی، مشتری یکی از این بانکهای بزرگ آمریکایی- اروپایی میشود (همان حدود ۳۰ بانک فوقالذکر) که در اتاق پایاپای مرکزی اروپا حساب دارند و به این ترتیب میتسوبیشی، بانک واسط یا Corresponding Bank نیاز خواهد داشت، بنابراین ایران اگر بخواهد دلار را به نوعی دور زده و بر مبنای یورو کار کند و فرضا با بانک Mitsubishi هم از قبل توافق کرده باشد، در نهایت به علت اینکه اطلاعات مالی در اتاق پایاپای ارائه میشود و این بانکها نیز مشتری آن۳۰ ابر بانک هستند، قضیه بر ملا میشود. با این مثال مشخص میشود که چگونه آمریکا بر موضوعات بانکی سلطه دارد، ولی اگر بخواهیم با ارز دیگری همچون ین معاملهای انجام دهیم، بهنظر مشکلی نخواهد داشت چون همان بانکهای چینی میتوانند قضیه را حل کنند ولی هنگامی که پای دو ارز مرجع یورو و دلار در میان باشد، داستان پیچیده میشود. پس از تخطی بعضی از این بانکهای بزرگ، این بانکها در سه سال گذشته قراردادی با وزارت خزانه داری آمریکا امضا کردند به نام قرارداد تسویه یا settlement agreement که اگر با ایران کار کنند، خزانهداری آمریکا یا OFAC که مخفف Office Of Foreign Asset Control است شعبه این بانکها را در آمریکا مورد توبیخ قرار خواهد داد که عمدتا جریمههای سنگینی را شامل میشود.
دلیل سوم اینکه با توجه به قرار گرفتن سیستم بانکی ایران در میان جزیرهای دور از سیستم بانکی دنیا، اصولا ورود بانکهای خارجی به ایران با ارائه خدمات بانکی همچون پذیرفتن ضمانت اسنادی LC و دیگر ضمانتنامههای بانکهای ایرانی باید به نوعی بانک واسطه یا Corresponding Bank همتای ایرانی خود شوند تا به عنوان مثال بتوانند LC بدون ضمانتنامه برای بانکهای ایرانی صادر کنند یا همچنین کارت اعتباری صادر کرده یا برای عامل ایرانی خط اعتباری (خط فایننس، ری فایننس و یوزانس) بازگشایی کنند. تمام این مسائل هم نیازمند افشای اطلاعات به یک منبع است و پر واضح است که بانکهای واسطی که ضامن شدهاند، لاجرم در اتاق پایاپای اظهاریه خواهند داد و غرب بهسادگی این دادهها را رصد خواهد کرد.
- سوئیفت هم قطعا یک ضلع این پایه های قدرت است.
بله، دلیل چهارم سلطه غرب، سوئیفت است. سوئیفت شبکه حاوی تمامی پیامهای بانکهای دنیا به همدیگر است که در این بستر صورت میگیرد. بهعنوان مثال هر ابلاغ سند اعتباری بر روی سوئیفت صورت میگیرد و بدین روش تمامی جزییات السیها اعم از ذینفع و کالا و ... در سوئیفت بارگذاری و قابل رصد میشود که کشورها چه میخرند و چه میفروشند. به عبارت دیگر، هر حوالهای در سوئیفت قابلیت رصد پولشویی و حمایت از تروریسم را دارد و قبل از ابلاغ آن باید شناخت مشتری یا KYC صورت گیرد تا برای وابستگان تروریست حوالهای زده نشود.
دلیل بعدی وجود موسسات رتبهبندیاند. شرکتهایی همچون S&P، Fitch و Moodies که سه غول رتبهبندی در دنیا هستند، موظفند که کشورها را رتبهبندی کنند و با این کار و گزارشهای مرتبط، جریان سرمایه در دنیا را ترسیم و مهندسی میکنند. اولا این شرکتها ریسک بانکها و مجموعههای بزرگ (شرکتها) را Rate کرده و گزارشدهی میکنند. دوم اینکه ریسک اوراق را هم میسنجند و گزارشهایشان پایه خرید و فروش سرمایهگذاران است. دلیل ششم موسسات بیمهای هستند. در ایتالیا بیمه ساچه SACE، در فرانسه کوفاس COFACE و در آلمان هرمس Euler Hermes و در آمریکا AIG تنها مثالهایی از غولهای صنعت بیمه هستند. وقتی بانک HSBC میپذیرد برای ایران LC باز کند، شرکتهای بیمه بررسی میکنند که بانک ایرانی به صورت سرجمع تا چه سقفی میتواند LC باز داشته باشد. پس از اعلام سقف مذکور به بانکی مانند بانک اچ اس بی سی HSBC میزان پوشش بیمهای شرکت بیمه، برای باز شدن اسناد اعتباری بانک ایرانی مشخص میشود. همچنین این شرکتهای بیمهای هستند که به علت دسترسیشان به اطلاعات از جمله اطلاعات داخل سوئیفت دائم در حال رصد کردن بانکهای مختلف هستند (مثلا همان بانک ایرانی که گفته شد) تا ریسکهای بانکها را بسنجند. بالتبع هرچه LC باز بانک ایرانی بیشتر شود، ریسک بانک نیز بالاتر میرود. اینکه برنامه سلطه آمریکا بر دنیا از چند دهه یا سده قبل برای به دست آوردن چنین ابر سیستم جهانی برنامهریزی شده بوده، شاید بر ما مشخص نباشد اما پر واضح است که غرب، مشخصا آمریکا، برای داشتن چنین دست بالاتری در دنیا مهندسی و فکر و هزینه کرده است. جذب نخبگان دنیا، خلاقیت و بها دادن به امور مالی و طراحی سیستم از اهم دلایلی است که آمریکا را به صدرنشین لیگ مالی و اقتصادی دنیا تبدیل کرده است.