استارتآپها به عنوان کسبوکارهای نوین، چهره اقتصاد و فعالیتهای تجاری را دگرگون کردهاند. تغییراتی که این شرکتهای نوپا در برخی حوزهها ایجاد کردهاند، منشا تحول در بسیاری از بازارها شده است.
برای راهاندازی کسبکارهای استارتآپی، پلتفرمهای دیجیتال و مدلهای تجاری بر بستر شبکههای مجازی، رعایت ۱۰ قانون خاص ضرورت دارد. این اصول و قوانین بر تغییر نگاه و رویکرد سازمانها تاکید دارند. این ۱۰ اصل در اینجا مورد بررسی قرار گرفتهاند.
فناوری: از فیزیکی به دیجیتال
اصل اول برای تبدیل شدن به یک سازمان شبکهای، حرکت از فضای فیزیکی به فضای دیجیتال است. دیجیتالی شدن، عامل اصلی حرکت است، عاملی است که در مدل تجاری، فرهنگ و زندگی که میشناسیم، تغییر ایجاد میکند. بدون دیجیتالی شدن، پیشرفت امکانپذیر نیست.
دارایی: از ملموس به غیرملموس
اصل دوم، حرکت از فضای داراییهای ملموس به داراییهای غیرملموس است. در یک سو، شرکتهایی با محصولات فیزیکی، سرمایه فکری اندک و استفاده ناچیز از سرمایه انسانی (خواه درون سازمانی یا برون سازمانی) قرار دارند. اما در سوی دیگر، شرکتهایی قرار دارند که به طور کامل به داراییهای غیرملموس همچون مالکیت معنوی متکی هستند. این دسته از شرکتها برای اندازهگیری داراییهای غیرملموس خود معمولا به فناوری دیجیتال متکی هستند.
استراتژی: از مجری به تخصیصدهنده
این اصل سوم است. مجریان بر انجام فعالیت تجاری به صورت کارآمد تمرکز میکنند اما به طور موثر از اهرم تخصیص مجدد زمان، استعدادها یا سرمایه برای انطباق استراتژی و مدل تجاری در زمان مناسب استفاده نمیکنند. این شرکتها معمولا با هدف رشد تدریجی به انجام فعالیتهای قبلی خود ادامه میدهند. به عنوان مثال، یک شرکت خودرویی که مدیرانش نقش مجری یا عامل را داشته باشند، خودروهای بهتر و بهتری تولید خواهند کرد. اما شرکتی که مدیرانش، تخصیصدهنده باشند، احتمالا با تغییر مدل تجاری خود، شرکت را از یک خودروساز به یک تسهیلکننده حمل و نقل تبدیل میکنند.
رهبری: از فرماندهی به همآفرینی
تغییر نقش رهبری از فرماندهی به همآفرینی (بهرهگیری از خلاقیت مشترک)، چهارمین اصل به شمار میرود. یک فرمانده، رهبری است که وجود یک سازمان ساختاریافته، پیشوایانه و سلسه مراتبی را ترجیح میدهد. او برای ایجاد و انتقال استراتژی به خود متکی است. اما همآفرین کسی است که بیرون از خود به دنبال کسب بینش و آگاهی است و میداند چگونه افراد را برای برپایی مشترک یک سازمان، ترغیب و تشویق کند.
- بیشتر بخوانید:
برای افزایش صادرات گامهای جدی برداشتهایم / « دالبر » در مسیر ترقی
مشتریان: از مشتری به مشارکتکننده
تغییر نگاه به مشتریان، پنجمین اصل به شمار میرود. برخی شرکتها به مشتریان خود بر اساس میزان پولی که دارند، ارزشگذاری میکنند. تراکنش و وفاداری مشتریان به تراکنشهای بیشتر در آینده، اهداف اصلی این شرکتها را تشکیل میدهد. اما در مقابل، شرکتهایی که نگاه خود را از مشتری به مشارکتکننده تغییر دادهاند، شاهد ارزش افزوده بیشتری هستند چون در نهایت مشتریان به تبلیغکننده تبدیل میشوند.
درآمدها: از تراکنش به عضویت و اشتراک
اصل ششم عبارت است از تغییر روش ارتباط با مشتریان سازمان از تراکنش و معامله به عضویت و اشتراک گرفتن مشتری. در یک سو شرکتهایی قرار دارند که ارتباطشان با مشتری تنها در نقطه فروش است و تا تراکنش و خرید بعدی، خبری از او نمیشنوند. این شرکتها با استفاده از ابزار تبلیغات تلاش میکنند مشتریان را به خرید بیشتر ترغیب کنند اما استانداردی برای باز کردن باب گفتوگو با مشتری ندارند. در نقطه مقابل، مدلهای تجاری شرکتهای اشتراکپذیر بر تعاملات مداوم، درآمدزا، آگاهانه و جذبکننده مشتریان استوار است.
کارکنان: از کارمند به شریک
اصل هفتم میگوید بهتر است دستکم بخشی از نیروی انسانی خود را از حالت کارمندی خارج و به شریک تبدیل کنید. در یک سو شرکتهای سنتی قرار دارند که به کارکنان تماموقت تکیه دارند. این کارکنان به روشهای مرسوم مدیریت میشوند و فعالیت میکنند و از خود اختیار چندانی ندارند. در سوی دیگر، شرکتهایی هستند که شدیدا به شراکت با نیروی کار مستقل یا کسانی که قادر به ایجاد فرهنگ استقلال در بافت سنتی باشند، تمایل دارند. واقعیت این است که نسل جدید نیروی کار (معروف به نسل هزاره) با ویژگیهایی همچون استقلال، حق انتخاب و تاثیرگذاری خو گرفتهاند.
معیار محاسبه: از داده حسابداری به داده کلان
اصل هشتم به تغییر معیارهای محاسبه و مبانی سنجش از دادههای حسابداری (که بر موارد عینی تمرکز دارد و عمدتا با تاخیر زمانی زیاد همراه است) به تحلیل دادههای کلان (Big Data) شامل تحلیل بهموقع داراییهای غیرملموس و خارجی مربوط است. شرکتهای گروه اول معمولا ارزش املاک، کارخانه و تجهیزات را محاسبه و در دفاتر بزرگ ثبت میکنند و هر ماه برای آن گزارشی منتشر میکنند. اما شرکتهای گروه دوم علاوه بر محاسبه داراییهای فیزیکی (آن هم به موقع)، داراییهای غیرملموس خارجی را نیز رصد میکنند و برای بهبود کیفیت و افزایش سرعت تصمیمگیری از دادههای کلان سود میبرند.
هیأت مدیره: از حاکمیت به نمایندگی
اصل نهم میگوید، تیم مدیریتی شرکت از حالت حاکمیتی به نمایندگی و مشارکت تغییر وضعیت دهد. بیان ساده آن، تغییر وضعیت از الیگارشی به دموکراسی است. در مدیریت و حاکمیت سنتی، سازمان در اختیار مدیران، هیأت مدیره و مشاورانی قرار میگیرد که عموما همگن و یکدست هستند. این افراد معمولا بیش از ۳۰ سال تجربه کاری درونشرکتی دارند اما در عین حال، تجربه اندکی از تحولات بیرونی دارند. هیچیک از آنها تخصصی در زمینه تکنولوژی یا مسائل دیجیتال ندارند. اما در مدیریت جدید به شکل نمایندگی، مدیران و هیأت مدیره و مشاوران نگاه متفاوتی را ارائه میکنند و در واقع هر یک شبکهای از ارتباطات را به درون سازمان میآورند. این گروه شامل متخصصان و تحلیلگران دیجیتال و حوزه فناوری است.
نگرش: از بسته به باز
دهمین اصل به تغییر الگوهای ذهنی و نگرش سازمان و تیم مدیریتی از «بسته» به «باز» مربوط است. سازمانهای بسته عموما محافظهکار هستند و اهمیت مشتریان برای آنها تنها به مصرف محصولات خلاصه میشود. این گروه از توان بالقوه برای همآفرینی غافل است. اما در سازمانهایی که نگرش باز دارند، درباره سمت افراد، روندها، محصولات و صنایع سختگیری و محافظهکاری کمتری به چشم میخورد. در چنین سیستمی، الگوهای ذهنی و فرهنگ باز و جامعی شکل میگیرد که به انعطاف بیشتر سازمان در برابر نیازهای فردی و تغییرات بازار منجر میشود. با رعایت این ۱۰ قانون مهم، راه برای بهروز شدن و توسعه فعالیت شرکتهای سنتی باز میشود. این قوانین برای راهاندازی استارتآپها نیز کاربرد دارد و راه را برای توسعه این گروه هموار میکند.
عرضه اولیه استارتآپی
یکی از راههای توسعه کسبوکارهای نوین، عرضه سهام آنها در بورس در قالب IPO است. اما تصور عمومی از عرضه اولیه سهام درباره این کسبوکارها صدق نمیکند. به بیان دیگر، تصور عمومی درباره عرضه اولیه سهام شرکتها، دستیابی به سود معقول و مناسب در یک بازه زمانی کوتاه است. اما این تصور برای کسبوکارهای نوپا نادرست است. در سال ۲۰۱۹ بیش از ۸۰ درصد شرکتهای تکنولوژیمحور در زمان عرضه اولیه زیانده بودند.
در اینجا چند نمونه از استارتآپهای موفق جهان که در زمان عرضه اولیه سهام سودآور نبودند، معرفی شدهاند.
منبع: هفته نامه اطلاعات بورس