گره کار سهام عدالت کجاست؟ ابزاری که قرار بود گرهگشای دستکم بخشی از مشکلات مالی مردم در این روزگار پرتلاطم باشد، به گرهای کور تبدیل شده که باز شدن آن هر روز دشوارتر میشود.
هر روز اخبار مختلفی از سهام عدالت میشنویم؛ فروش سهام عدالت، پرداخت سود سهام عدالت، پرداخت سود جاماندگان، سهام متوفیان، سهام عدالت جاماندگان، سهام عدالت برای متولدین سالهای اخیر، روشهای مستقیم و غیرمستقیم و... از جمله پرسشهایی هستند که هیچ پاسخی ندارند و متولیان امر همه چیز را با برگزاری جلسات بیحاصل به آیندهای نامعلوم موکول میکنند. اینها گوشهای از مشکلاتی هستند که گریبانگیر سهامداران عدالت شده است.
داستان سهام عدالت از میانه دهه ۸۰ آغاز شد. به بیان دیگر، متولیان امر (وزارت اقتصاد، سازمان خصوصیسازی و...) سالها فرصت داشتند تا الگوهای مختلف و روشهای احتمالی تخصیص سهام عدالت را بررسی و برای مشکلات احتمالی چارهاندیشی کنند. اما آنچه امروز شاهدیم، نشان میدهد که در این زمینه بررسیهای لازم صورت نگرفته است.
پس از تخصیص سهام عدالت و اعلام مدیریت پورتفوی به دو روش مستقیم و غیرمستقیم (این یعنی انداختن توپ به زمین مردم و بازکردن بند مشکلات از پای خود) و امکان فروش ۳۰ درصد و بعد ۶۰ درصد آن، مشکلات زیادی در زمینه فروش مطرح شد. همچنین مشخص شد که متولیان امر از قبل به موضوعات مهمی همچون تعیین تکلیف جاماندگان، تعیین تکلیف سهام متوفیان، چگونگی تخصیص سهام عدالت به متولدین هر سال برنامهریزی نکردهاند و امروز با بروز هر مشکل به چارهاندیشی میپردازند.
ساختار کنونی سهام عدالت نشان میدهد که روش تخصیص و فروش آن از بنیاد نادرست بوده است. آیا روش دیگری وجود نداشت؟ شاید پاسخ دهند که ما روشها و الگوهای مختلف را آزمودیم و این نتیجه کار است و شاید بگویند که چنین برنامهای پیش از این سابقه نداشته و ما نخستین کسان بودیم که این طرح ملی را اجرا کردهایم. اما این پاسخهای احتمالی دردی از سهامداران عدالت دوا نمیکند و گرهای از کارشان نمیگشاید.
بازگردیم به پرسش نخست؛ گره کار سهام عدالت کجاست؟ شاید با توجه به حجم مشکلات موجود و گرههایی که در کار افتاده، یافتن پاسخ درست برای این پرسش بنیادی دشوار باشد. اما شاید بتوان مشکل اصلی را در نگاه و رویکرد متولیان امر جستوجو کرد. اساسا چرا باید سهام عدالت به این روش تقسیم میشد؟ آیا راه دیگری وجود نداشت؟
چرا وجود داشت؛ به عنوان مثال (هرچند ممکن است این مثال به مذاق عدهای خوش نیاید)، این امکان وجود داشت که دارایی سهام عدالت که به نوعی بدهی دولت به مردم بود، تبدیل به یک صندوق ثروت ملی شود که سود آن به همه مردم اعم از آنها که زندهاند و آنانی که در آینده متولد میشوند، اختصاص یابد. در این ساختار، سهام عدالت دیگر به عنوان ماترک متوفیان به فرزندان منتقل نمیشد بلکه به نسل بعد تعلق میگرفت. در این صورت دستکم سه مشکل بزرگ هرگز شکل نمیگرفت: مشکل سهام متوفیان، مشکل جاماندگان، مشکل کسانی که در آینده متولد میشوند. همچنین موضوع فروش سهام عدالت نیز هیچگاه مطرح نمیشد چرا که سهام عدالت به عنوان یک ثروت ملی، غیرقابل فروش میشد.
البته ناگفته پیداست، مدیریت چنین صندوقی به هیچ وجه نباید در اختیار دولت یا نهادهای دولتی قرار میگرفت، چرا که عملکرد خوبی در مدیریت صندوقهای دولتی مشاهده نمیشود.
آنچه گفته شد، فقط یک طرح و پیشنهاد خام بود و روشن است که امروز قابل اجرا نیست. اما دلیل طرح چنین پیشنهادی تنها این بود که نشان دهیم، برای پرونده سهام عدالت راهکارهای دیگری هم وجود داشت با این حال، متولیان امر با انتخاب سادهترین راهکار، دشوارترین مسیر را انتخاب و میلیونها سهامدار عدالت را گرفتار کردند.
- حبیب علیزاده - روزنامهنگار