معمولا پرتفوی شرکتهای سرمایهگذاری به خصوص به واسطه اینکه از نظر مدیریتی ماهیت فعال ندارند (هرچند سهام بعضی از شرکتهای درون پرتفوی شرکتهای سرمایهگذاری ماهیت مدیریتی دارد) یا به دلایل دیگر، امکان و یا تمایل فروش سهام به تناسب شرایط و مزیتها و فرصتهای بازار را ندارند و این باعث میشود که شرکتها نتوانند با چابکی مناسبی نسبت به تخصیص قسمت مهمتر و بزرگتر از پرتفویشان به آن صنایعی که در کوتاهمدت ممکن است با شرایط بهتری مواجه باشند، اقدام کنند و بازدهی بدهند.
این موضوع باعث میشود که با محدودیت مواجه شوند و نتوانند پرتفوی خود را در جهت اینکه بیشترین بازده را نصیب سهامداران خود کنند، بهروز کنند. علت این محدودیت هم این است که اکثرا به واسطه موضوعات مدیریتی و به دلیل تعداد سهام زیادی که در پرتفوی خود در شرکتهای مختلف دارند، همچنین به واسطه سیتهای مدیریتی که دارند یا به دلیل سایر ملاحظاتی که در خرید و فروشهای روزانه و استراتژیهای معاملاتی آنها وجود دارد، نمیتوانند به چابکی پرتفوی را بهروز رسانی کنند.
در نتیجه بازار هم در ارزشگذاری و ارزش دادن به آنها این چابک نبودن را مدنظر قرار میدهد و حاضر نمیشود آنها را به قیمت NAV واقعیشان خریداری کند. این موضوع درمورد شرکتهای صندوقهای سرمایهگذاری مثل دارا و پالایش هم در ماههای گذشته وجود داشت که سیاستگذاران با ترمیم قوانین و مقررات و بازتر گذاشتن دست مدیران این صندوق سعی کردند تا اثر مثبتی در مسیر نزدیکتر شدن قیمت بازار آنها به NAV بگذارند که تا حد زیادی هم اتفاق افتاد. به جز این مورد، طبیعتا بحثهای بازارگردانی و شفافیت وضعیت پرتفوی شرکتها هم موضوع با اهمیتی است که بعدها در پرتفوی شرکتهای سرمایهگذاری داراییهایی را میبینیم که اساسا از سمت سرمایهگذاران و تحلیلگران ارزشگذاری آنها به راحتی امکانپذیر نیست.
بنابراین باعث میشود که اختلاف نظر وجود داشته باشد و باعث شود تحلیلهای مختلف از سهام این شرکتها، چشماندازهای آینده آن را رقم بزند. درمورد محدودیتهایی که به آنها اشاره شد، اولا اینکه به صورت کلی این مدل قیمتگذاری بازار سرمایه جذابیت ایجاد شرکتهای سرمایهگذاری را تحت تاثیر منفی قرار میدهد یعنی چرا باید شرکت سرمایهگذاری تاسیس شود و سهامی در آن خریداری شود که بعدها ۷۰ درصد ارزش آن در بورس مورد معامله قرار بگیرد. این موضوع، جذابیت ایجاد نهادهای مالی با هدف سرمایهگذاری را کاهش میدهد.
نکته دیگر اینکه شرکتها طبیعتا برای اخذ مجوزهای لازم از سازمان بورس نیازمند تشکیلات و برخی پروتکلها هستند که رعایت این پروتکلها و ساختارهای الزامآور هم طبیعتا هزینههای مضاعفی به آنها تحمیل میکند. همچنین معمولا شرکتهای سرمایهگذاری به واسطه این محدودیتها در بازار سرمایه، به طور میانگین بین ۵۰ تا ۸۰ درصد ارزش NAV آنها مورد داد و ستد قرار میگیرد هر چند در مقاطعی ما شاهد این بودهایم که شرکتها به NAV واقعی خود خیلی نزدیک شدهاند که اغلب این اتفاق در روزهای خوب بازار رخ داده و یا به واسطه انتظاراتی که درمورد عرضه شرکتهای زیرمجموعه آنها در بورس و شناسایی سودهایی که از محل این عرضهها ممکن است نصیب شرکتها شود، اتفاق افتاده است اما اغلب شاهدیم که اینها در محدوده پایینتر این بازه مورد معامله قرار میگیرند و طبیعتا هر قدر به کف محدوده ۵۰ درصد نزدیک میشوند، شاهد افزایش بازدهی این سهمها هستیم و هر قدر به آن دامنه بالای این محدوده نزدیک میشوند، شاهد افزایش فشار بورس روی آنها هستیم مگر در مواقعی که سهامی که در پرتفوی شرکتها قرار دارد با صفهای خرید مواجه است یا به واسطه چشماندازهای خاصی که در شرکتهای گروه زیرمجموعه شرکتهای سرمایهگذاری مواجه هستند مورد اقبال ویژهای از بازار قرار بگیرند و از این دامنه خارج شوند.
- احسان رضاپور - مدیرعامل شرکت مولدسازی بانک تجارت