به گزارش صدای بورس، فقر محیطی را ایجاد میکند که در آن افراد فرصتهای برابر برای پیشرفت ندارند. بنابراین سیاستهای دولت در زمینه فقر برای افزایش رفاه اجتماعی کلیدی است. بدون سیاستهای دولت برای کاهش فقر، نابرابری درآمد میتواند به تهدیدی برای پیشرفت اقتصادی تبدیل شود.
فقر و ثروت
فقر یکی از آسیبهای اجتماعی است که بر بشریت در سراسر جهان تأثیر میگذارد. برای پیشرفت یک کشور، مبارزه با این مشکل مهم است. فقر حالتی است که در آن مردم فاقد منابع مالی برای تامین مایحتاج اولیه هستند. مایحتاج اولیه چیزهایی هستند که افراد برای بقا به آن نیاز دارند مانند غذا، پوشاک و سرپناه.
دو نوع اصلی فقر وجود دارد: فقر مطلق و فقر نسبی؛ فقر مطلق به معنای فقر شدید است. در این نوع فقر، درآمد خانوارها کمتر از حد لازم برای تأمین استانداردهای اولیه زندگی (غذا، سرپناه، پوشاک) است. اما فقر نسبی به این معناست که درآمد یک خانوار کمتر از نسبت ثابتی از متوسط درآمد اطراف آن است. هر خانواری که برای تأمین نیازهای اولیه کمتر از حداقل سطح درآمد باشد، در فقر مطلق زندگی میکند.
سازمان ملل متحد ۱.۹۰ دلار در روز را به عنوان حداقل سطح درآمد روزانه تعیین کرده درآمد کم در روز است، اما سازمان ملل باید استانداردهای زندگی همه کشورهای جهان را در نظر بگیرد. معیارهای اندازهگیری فقر مطلق ثابت است، در حالی که فقر نسبی میتواند بسته به جو اقتصادی یک کشور تغییر کند.
ثروت اصطلاحی است که اغلب در زمینه فقر به کار میرود. نابرابری ثروت یکی از دلایل اصلی افزایش سطح فقر است. نابرابری ثروت، میزان توزیع نابرابر ثروت در یک اقتصاد است. اگر منابع مالی در یک اقتصاد به طور مساوی توزیع نشود، منجر به افزایش فقر میشود.
سیاستهای دولت در مورد فقر و ثروت
سیاستهای مختلفی وجود دارد که یک دولت میتواند برای کاهش فقر و توزیع مجدد ثروت معرفی کند. برخی از این سیاستها عبارتند از: ۱- مالیات، ۲- سیستمهای مزایا، ۳- حداقل دستمزد و ۴- ارائه مستقیم کالا و خدمات. گاهی اوقات سیاستهای دولت به کاهش فقر مطلق کمک میکند، اما تأثیر کمتری بر کاهش فقر نسبی دارد.
مالیات
مالیات، کمکهای مالی است که توسط دولت بر افراد و سازمانها تحمیل میشود. در زمینه سیاستهای دولت در مورد فقر، دو نوع مالیات اصلی وجود دارد که باید آنها را درک کنید: مالیاتهای تصاعدی و مالیاتهای قهقرایی.
در یک سیستم مالیاتی تصاعدی، افراد با درآمد بالا نسبت به افراد کم درآمد مالیات بیشتری میپردازند. در یک سیستم مالیاتی رگرسیون، همه افراد یکسان مالیات میپردازند، به این معنا که افراد کم درآمد بیشتر از افراد با درآمد بالا، حقوق خود را به عنوان مالیات پرداخت میکنند. تغییر سطح مالیات یکی از راههایی است که دولت میتواند فقر را کنترل کند و ثروت را بازتوزیع کند. برای انجام موفقیتآمیز این کار، دولت باید تعادل کاملی در سطح مالیات پیدا کند.
در مورد تغییر مالیات دو گزینه برای دولت وجود دارد؛ آنها میتوانند یا مالیاتهای تصاعدی را افزایش دهند یا کاهش مالیاتهای قهقرایی.
افزایش مالیاتهای تصاعدی
افزایش مالیاتهای تصاعدی به معنای مالیات سنگینتر از ثروتمندان است تا فقرا. هدف این است که دولت از درآمدهای بالاتر درآمد مالیاتی بیشتری دریافت کند. به نوبه خود، دولت میتواند از این پول برای تأمین مالی برنامهها و سیاستهایی استفاده کند که به نفع فقیرترین افراد جامعه است.
کاهش مالیاتهای قهقرایی
کاهش مالیاتهای قهقرایی، فقرا را از بار مالیاتی بالاتر رها میکند. هدف این است که فقیرترین افراد جامعه بیشتر از درآمد خود را حفظ کنند که میتوانند از آن برای کالاهای ضروری یا سایر کالاها و خدمات برای بهبود استاندارد زندگی خود استفاده کنند.
اثرات مالیات بر اقتصاد
یک دولت باید تعادل مناسب را در سیستم مالیاتی پیدا کند. سیاست مالیاتی متمایل به هر دو طرف میتواند برای اقتصاد خطرناک باشد. افزایش مالیات تصاعدی میتواند منجر به بار کمتری بر فقرا شود. میتواند در بازگرداندن نابرابری درآمد در یک اقتصاد مهم باشد. با این حال، همچنین میتواند منجر به کاهش درآمد دولت شود، زیرا مردم به دلیل مالیات بر درآمد اضافی، انگیزه کمتری برای درآمد بیشتر دارند. در مورد مالیاتهای قهقرایی، میتواند اقتصادی با نابرابری ثروت ایجاد کند، اما همچنین میتواند به افراد کمدرآمد برای کسب درآمد بیشتر و حرکت به سمت گروههای درآمد بالاتر انگیزه دهد.
برنامههای دولت برای کاهش فقر: سیستم رفاه
از طریق یک سیستم رفاهی، دولت برنامههایی را برای کاهش فقر و تضمین توزیع برابر منابع مالی ارائه میکند. هدف تضمین رفاه مردم از طریق تأمین امنیت اجتماعی و مالی است که به آنها در حفظ استانداردهای مناسب زندگی کمک میکند. افرادی که به سطوح کم درآمد تعلق دارند میتوانند تحت چنین سیستمی از دولت کمک مالی دریافت کنند. این سیستم مزایای زیادی به مردم میدهد. اعتبار فراگیر برنامهای در نظام رفاهی است که از طریق آن شهروندان بیکار یا شهروندان کم درآمد میتوانند از کمکهای مالی دولت بهره مند شوند. کوپنهای غذایی برای کمک به شهروندان کم درآمد برای پوشش هزینههای غذا استفاده میشود. مزایای داشتن سیستم رفاهی عبارت است از برابری بیشتر بین شهروندان یک کشور. همه مردم، صرفنظر از سطح درآمدشان، به غذا و سلامت دسترسی خواهند داشت. افراد بیکار یا کم درآمد تحت مراقبت مالی قرار خواهند گرفت.
معایب سیستم رفاهی عبارتند از: نرخهای مالیاتی بالاتر، کم شدن بهرهوری در اقتصاد و بیکاری بیشتر.
برنامههای دولت برای کاهش فقر: حداقل دستمزد
حداقل دستمزد کمترین دستمزدی است که در هر ساعت یک کارگر/کارمند حق دریافت دارد که توسط قانون اعلام شده است. طبق قانون قابل اجرا است و همه کارفرمایان موظف به رعایت آن هستند. حداقل دستمزد بالاتر به معنای درآمد بیشتر برای افراد کمدستمزد است و میتواند برخی از خانوادهها را از فقر نجات دهد. افزایش حداقل دستمزد همچنین به این معنی است که شرکتها باید دستمزد بیشتری به کارگران بپردازند که به معنای بیشتر ست هزینههای تولید و سود کمتر از قبل.
برنامههای دولت برای کاهش فقر: ارائه مستقیم کالاها و خدمات
در بسیاری از کشورها، دولتها عرضه کالا و خدمات خاصی که در دسترس همه شهروندان است. ارائه مستقیم بهداشت و آموزش یکی از نمونههای آن است. برای آموزش، مدارس دولتی و مؤسسات در دسترس شهروندان است. آموزش برای همه شهروندان رایگان است و به آموزش افراد و افزایش دانش آنها کمک میکند. از این طریق، مردم به خوبی یاد میگیرند که در آینده شغلی را انتخاب کنند. سیستم مراقبتهای بهداشتی رایگان برای همه شهروندان، از طریق مالیات و هزینههای دولت، اما این امکان را فراهم میکند تا به نیازهای همه شهروندان رسیدگی شود، به ویژه آنهایی که دستمزد پایینی دارند و با فقر دست و پنجه نرم میکنند. چنین مقرراتی تأثیر بسیار زیادی بر مقیاس وسیع تر یک اقتصاد دارد. شانس بیشتری برای داشتن صنایع داخلی با مهارت بالا، نیروی کار بهتر و کاهش فقر وجود خواهد داشت.
تأثیر سیاستهای دولت بر فقر
سیاستهایی که در بالا بررسی شد، اگر به درستی اجرا و بررسی شوند، میتوانند به کاهش فقر کمک شایانی کنند. با این حال، اگر این سیاستها به درستی اجرا نشوند، میتوانند پیامدهای منفی نیز داشته باشند. این پیامدها میتوانند کشش مالی، تله فقر و تله بیکاری باشند. کشش مالی در اقتصاد به طور مستقیم با فقر و درآمد نابرابر خانوارها مرتبط است. کشش مالی در اقتصادی اتفاق میافتد که در آن دولت آستانههای مالیاتی را مطابق با تورم تنظیم نمیکند. کشش مالی منجر به افزایش درآمد در ارزش پولی میشود، اما درآمد واقعی ثابت میماند. بنابراین، افراد بیشتری وارد خالص مالیات میشوند و سهم زیادی از درآمد خود را به عنوان مالیات پرداخت میکنند که باعث کندی اقتصاد میشود. دولت درآمد مالیاتی بیشتری دریافت میکند، اما افراد مالیات بیشتری میپردازند و کمتر برای خرج کردن باقی میمانند. بنابراین، کشش مالی باعث کاهش قدرت خرید در اقتصاد میشود که منجر به کاهش قدرت خرید نیز میشود تقاضا برای کالا.
تله فقر
تله فقر یا تله درآمد میتواند ناشی از کشش مالی باشد. کارگران کمدستمزدی که اکنون بر درآمدهای متورم خود (نه درآمد واقعی) مالیات میپردازند، در موقعیتی قرار میگیرند که به دلیل سیاست مزایای تست شده، مالیات بیشتری میپردازند و مزایای کمتری دریافت میکنند. مزایای تست شده وابسته به درآمد هستند. یعنی افرادی که درآمدشان افزایش مییابد و اکنون در یک گروه درآمدی خاص کاهش مییابد، دیگر از این مزایا برخوردار نیستند.
تله بیکاری
کشش مالی و تله فقر بر کارگران کم دستمزد تأثیر میگذارد. اما بر افراد بیکار تأثیر نمیگذارد، زیرا آنها مالیات نمیپردازند و میتوانند مطالبه کنند. با این حال، هم کشش مالی و هم تله فقر، موقعیتهای نامطلوبی را در اقتصاد ایجاد میکنند، زیرا کارگران کمدستمزد را تشویق میکنند تا کار خود را کنار بگذارند و صرفاً به حقوق بیکاری تکیه کنند.دلیل آن این است که آنها مالیات بیشتری میپردازند و از مزایای اجتماعی کم یا هیچ ادعایی ندارند، در حالی که وضعیت برای افراد بیکار کمی بهتر است. این تلههای فقر و بیکاری به ایجاد اقتصاد سیاه نیز دامن میزند. برای معافیت از مالیات و دریافت مزایای بیکاری همزمان، مردم به دنبال شغلی میگردند که به آنها به صورت نقدی پرداخت شود. به این ترتیب از اظهار درآمد و پرداخت مالیات اجتناب میکنند.
- فرهاد تقوامنش، اقتصاددان و تحلیلگر ارشد صنایع و مسائل بینالملل