چندی پیش مجید عشقی رئیس سازمان بورس و اوراق بهادار نامهای در رابطه با الزامی شدن تجدید ارزیابی تمام طبقات داراییهای شرکتها به مجلس ارائه داد که این مساله با واکنش موافقان و مخالفان مواجه شد.
بسیاری این کار را به دلایلی همچون تورم و یا محاسبه داراییهای مستهلک مضر دانسته و بسیاری نیز این عمل را به دلیل شفاف سازی حساب شرکتها و تاثیر آن بر بازار سرمایه امری لازم و مفید قلمداد کردند. به همین منظور با مهدی سوری کارشناس بازار سرمایه مصاحبه داشتیم که در ادامه میخوانید.
* در رابطه با تجدید ارزیابیها چه نظری دارید؟
اگر بخواهیم زیربنایی به موضوع تجدید ارزیابی بپردازیم باید توجه داشت که سالهاست ترازنامه بسیاری از شرکتها به روز نشده است و این مساله باعث میشود ترازنامههای شرکتها خوانا نباشد، به طور مثال زمینی را قبلاً شرکتی به قیمت یک میلیارد تومان خریده و الان ارزش آن چند هزار میلیارد تومان شده است و سهامدار از آن بیاطلاع بوده در نتیجه نمیتواند در تصمیمات اقتصادی خود از آن استفاده کند. اصولاً لازم است شرکتهایی که سهام خود را به عموم مردم واگذار میکنند گزارشهای به هنگام، درست و دقیقی از وضعیت و عملکرد شرکتهای خود ارائه دهند. به نظر میرسد در حال حاضر از وضعیت مالی شرکتها گزارش مالی درستی در اختیار مردم نیست که این مساله هم ابهام ایجاد میکند و هم مفسده، زیرا برخی افراد از آن اطلاعات با خبر هستند و میتوانند از آن استفاده کنند و یا با اعلام ارزشهای غیر واقعی برای آن داراییها کاری با سهم کنند که سهامداران خرد و بیاطلاع متضرر شوند.
* حاکمیت در رابطه با تجدید ارزیابی چه موضعی دارد؟
تفکری در حاکمیت با اتکا به حاشیه سود سعی دارد تا دست در جیب شرکتها کند. سالها تلاش کردیم که نظر حاکمیت را به این مساله جلب کنیم که حاشیه سود یکی از ویژگیهای هر سهمی است و اینکه صنعتی حاشیه سود ۵۰ درصد دارد از صنعتی که حاشیه سود ۱۰ درصدی دارد، الزاماً بهتر یا بدتر نیست بلکه حاشیه سود در کنار گردش مالی مفهوم دارد. به همین دلیل سالها در جلسات مختلف تلاش کردیم بگوییم برای اینکه معیاری را در نظر بگیرید و متوجه شوید کسب و کاری توجیه اقتصادی دارد یا نه، سود خالص شرکتها را تقسیم بر ارزش جایگزینی کنید، اگر ارزش جایگزینی یک صنعت را در نظر بگیریم و سود خالص را به دست بیاوریم متوجه میشویم در کشوری که بانک سود ۲۰ درصد میدهد وداراییها با توجه به تورم ۳۰ تا ۴۰ درصد بازدهی دارند و هزینهای که برای راه اندازی یک کسب و کار میشود قرار است ۱۰ درصد سود بدهد، نتیجه میگیریم دیگر برای اینکه چرا در کشور تولید رونق نمیگیرد و سرمایه گذاری در تولید نمیشود نباید دنبال پارامتر دیگری گشت، زیرا بسیاری از مسائل همین اینجا مشخص میشود اما متاسفانه این دلیل سیاست گذار را توجیه نکرد تا به آن اتکا کند و یا توان محاسبه آن را داشته باشد. در حال حاضر با توجه به شدت گرفتن فشارهایی که به تولید از جانب سیاست گذار و حاکمیت وارد میشود، اگر داراییهای شرکتها به روز نشوند آنچه که بر روی کاغذ نشان داده میشود، بازده حقوق صاحبان سهام ۴۸ درصدی در بعضی صنایع و متوسط ۴۵ درصدی در کل صنایع بورسی است و این دست دولت را برای دست کردن در جیب شرکتها باز میگذارد در صورتی که اگر داراییها به روز شوند، بازده حقوق صاحبان سهام در حالت نرمال میتواند به زیر ۱۰ درصد برسد، هرچند نمیتوان به عدد دقیقی اتکا کرد ولی میتوان از شرکتی که بازده حقوق صاحبان سهام ۳ تا ۵ درصدی داشته باشد دفاع کرد.
* آیا شناسایی هزینه استهلاک میتواند مشکل ساز شود؟
در حال حاضر شناسایی نکردن هزینه استهلاک در شرکتها باعث میشود شرکتها هر روز مستهلکتر شوند اما عدد غیر واقعی سودی که نشان داده میشود عدد بزرگی است. به دلیل در نظر نگرفتن هزینه آن، سود موهومی شناسایی میشود ولی وقتی دولت روی نرخ خوراک و فروش و تعرفههای شرکت دست میگذارد، عملا دولت سود واقعی شرکت را کم میکند یعنی به بهای پنهان کردن هزینه و نشان دادن سود موهومی، سود واقعی شرکت کسر میشود. بنابراین تجدید ارزیابی باعث میشود که هم شرکتها شفافتر شده و هم سهامدار اطلاعات درستتری داشته باشد و هم توازن اطلاعاتی بین افراد مختلف وجود داشته باشد و هم بتوان از بازار سهام و تولید دفاع کرد و وضعیت واقعی تولید را نشان داد همچنین دیگر کسی ادعا نمیکند که شرکتی از داراییهای خود ۴۰ تا ۵۰ درصد بازدهی میگیرد. اگر شعارهایمان در سالهای مختلف مرتبط با رونق تولید باشد باید بدانیم جایی که صرفه اقتصادی نیست سرمایه گذاری نمیشود و میتوانیم با وضعیت اقتصادی کشور منطقیتر کنار بیاییم.
* آیا تجدید ارزیابی هزینه استهلاک را بالا میبرد؟
بعضی نسبت به تجدید ارزیابی شرکتها ایراداتی را وارد میکنند، مثلا گفته میشود اگر تجدید ارزیابی روی دارایی استهلاک پذیر صورت گیرد هزینه استهلاک بالا رفته و سود خالص شرکتها کاهش مییابد و نگران ریزش بازار به این دلیل هستند. باید به چند نکته دقت کرد اول اینکه هزینه استهلاک بالاست و حساب نکردن و درست شناسایی نکردن آن باعث نمیشود که هزینه واقعی استهلاک پایین باشد، یعنی هزینه استهلاک در ارزشگذاری و مستهلک شدن واقعی تجهیزات و کارخانه هیچ ربطی به روش حسابداری آن ندارد. به طور مثال زمانی پراید ۳ میلیون تومان بوده است و اگر استهلاک را بر مبنای پراید ۳ میلیون تومانی بگذاریم نمیتوانیم با آن هزینه پراید ۳۰۰ میلیونی را بدهیم و نمیشود به واسطه این که قبلا ارزان خریدهایم سود بیشتری شناسایی کنیم در صورتی که ماشینی که قبلا مستهلک شده است الان استهلاک بیشتری خواهد داشت. در روشهای مختلف ارزش گذاری، درست شناسایی شدن هزینه استهلاک باعث کاهش ارزش شرکت نمیشود، اتفاقا شناسایی نکردن آن باعث میشود سود شناسایی شده درست نباشد و به نوعی گویا تجهیزات و دستگاههای کارخانه را کنده و به سهامداران به عنوان سود میدهند. تا جایی که شرکت نیاز به تعمیر و نگهداری دارد باید در خودش هزینه شود.
* تجدید ارزیابی چه تاثیری بر شرکتها و هلدینگهای بزرگ دارد؟
بعضی نگرانند که شرکتهای بزرگ و هلدینگهایی که شاید روی DPS شرکتهای زیر مجموعه خود حساب کردهاند اگر سود خالص شرکتها و DPS دریافتی آنها کم شود، در این شرایط اقدام به فروش کرده و برایشان مطلوبیتی نداشته باشد. این شرکتهای بزرگ و هلدینگها عموماً سهام کنترلی در شرکتها دارند و با پایین بالا شدن و گرفتن یا نگرفتن سود تغییر جدی در پرتفوی آنها ایجاد نمیشود و اتفاقاً کسانی که از منافع آنها دفاع میکنند نگران همین موضوع هستند چون وقتی وضعیت سهام مختلف شفاف شود سهامدار خرد به راحتی میتواند پرتفوی خود را تغییر دهد و متوجه میشود چه شرکتهایی واقعاً سود خوبی دارند و کدام شرکتها عملکرد مناسبی ندارند اما اتفاقا همین هلدینگهای بزرگ توان جابجایی ندارند، در نتیجه اقدام به فروش چندان منطقی نیست. نکته بعد اینکه هلدینگهای بزرگ، مدیریتی را در شرکتی گذاشتهاند که از داراییهایی که در اختیارش گذاشته شده است ۳ تا ۳.۵ درصد بازدهی میگیرد و روشن شدن این موضوع میتواند کمک کند تا هلدینک در مدیریت خود تجدید نظر کند. وقتی از داراییهای شرکتی ۳ تا ۳.۵ درصد بازدهی گرفته میشود قاعدتاً خیلی از داراییهای آن شرکت راکد است که حتی هلدینگ بزرگ بالاسری هم اطلاعی از آن ندارد. بنابراین تجدید ارزیابی عملکرد مدیران زیر دست را نیز مشخص میکند، شاید مسائل مختلفی مثل تحریم و غیره باعث بازدهی پایین باشد اما مشخص کردن داراییها که در کدام قسمت داراییهای راکد وجود دارد، اگر این شرکتها نیاز به گرفتن سود داشته باشند میتوانند به جای اینکه در قالب شناسایی شدن استهلاک، داراییهای عملیاتی شرکت و دستگاهها و تجهیزات شرکت تکه تکه شود داراییهای راکد را به فروش رسانده و سود بیشتری شناسایی کنند که اتفاقا به نفع سهامدار خرد هم خواهد بود.
* تجدید ارزیابی چه تاثیری بر شاخص دارد؟
از آنجایی که به دنبال شفافیت بازار و رسیدن شرکتها به ارزشهای واقعیشان هستیم پس اصراری بر بالا و پایین رفتن شاخص بازار نداریم اما اگر از دید بازار نگاه کنیم و آماری که از طرف مجلس درباره دارایی واقعی شرکتها ارائه شد را بپذیریم و اگر شرکتها بر اساس آن آمار تجدید ارزیابی کنند، متوسط قیمت سهام در ایران ۳۰ تومان خواهد شد و به صورت سنتی سهام زیر ارزش اسمی (۱۰۰ تومان) را فارغ از درست یا غلط بودن آن خوب میخرند، پس اگر نگران عوارض علمی کاهش ارزش شرکتها در اثر تجدید ارزیابی هستند، شدیدا معتقدم نه تنها باعث کاهش ارزش آن نمیشود بلکه ممکن است باعث افزایش ارزش سهام آن هم بشود و اگر هم نگران تقسیم DPS و سود شرکتها هستند، سهامدار خرد در تورم ۴۰ درصد دنبال DPS ۱۴ درصد نیست بلکه هلدینگهای بالاسری هستند، که آنها هم میتوانند داراییهای راکد را فروخته و سود خود را بگیرند و مدیریت بهتری بر داراییهای خود داشته باشند و اگر هم نگران تاثیرات روانی تجدید ارزیابی روی بازار هستند با توجه به مثال رسیدن ارزش متوسط هر سهم به ۳۰ تومان حتی تاثیرات روانی میتواند برای بازار مثبت باشد و از لحاظ قیمتی بازار را به جهتهایی ببرد که با رشد سود و فرمول P/E قاعدتاً به آن سمت نخواهد رفت.
- مهرانا محمدی - خبـرنــگار
- شماره ۵۰۶ هفته نامه اطلاعات بورس