اینکه افراد بازار سرمایه را محل اول پسانداز خود نمیدانند و حتی ترجیح میدهند به اصطلاح پول زنگزده را نیز به سرمایهگذاریهای عقیم مثل طلا و دلار یا ملک ببرند در چند مورد ریشه دارد که در هرصورت ایراد بر سیاستگذار وارد است. اولا تجربه سال ۹۹-۹۸ که بازار سرمایه به مردم عامه شناسانده نشده و مردم با فرهنگ سرمایهگذاری و دانش حداقلی اقتصاد کاربردی آشنا نبودند. در این مورد مجددا دولت و سازامان بورس مقصرند که رسالت خود یعنی فرهنگ سرمایهگذاری و آشنایی مردم با اقتصاد کاربردی و دانش مالی عمومی و... را به انجام نرساندند. در یک ساختار درست آموزشی برای اینکه مردم در آینده برای سرمایهگذاریهایشان درست فکر کنند و متضرر نشوند باید درکی از سنجش ریسک داشته باشند. بنابراین لازم است در سیستم آموزشی اقتصاد عمومی نیز آموزش داده شود.
در سال ۹۸ و ۹۹ دولت وقت برای جبران کسری بودجه خود و با توجه به سیاست خود که قصد نداشت از بانک مرکزی استقراض کند یعنی چاپ پول مستقیم اتفاق بیفتد، در دوره بحبوحه قبل از انتخابات و افزایش فشار تحریمها و کاهش شدید فروش نفت، با مدل اصطلاحا دوباره فروشی دارایی که مورد اعتراض بسیاری نیز بود (یعنی ETF های بانکی و پالایشی که منطقی نبود) مجددا این اتفاق رقم خورد و بازار بیش از اندازه رشد کرد و مردم عادی که به سرعت پول به بازار سرمایه میآوردند از این مساله زیان دیدند. ریشه این موضوع در کتابی به نام تورم و اخلاق توضیح داده شده است که تجربه حدودا ۲۴۰ ساله فرانسه درباره تورم مالی و چاپ مداوم پول که موجب تورم میشود، اخلاق سرمایهگذاری از بین رفته و مردم تلاش میکنند برای این که از تورم دور باشند به سمت بازارهایی روند که بتوانند سود کنند و طبیعی است که این اتفاق در کشورمان رخ دهد.
نکته بعد این که دولت در ابتدا به شدت سهام فروخت بدون اینکه محدودیتی بگذارد تا مردمی که آشنایی با بورس ندارند تمام زندگی خود همچون منزل، خودرو، و سایر اموال ضروری را نفروشند تا سهام بخرند و باعث شد مردم آسیب ببینند. مردم با ریسک بازار سرمایه آشنا نبودند و تفاوتی بین خرید سهام، ملک، طلا و سپرده بانکی و ... نمیدیدند و این تجربه بدی بود که رخ داد. مورد بعد اینکه دولت نیز علاقهای ندارد که سرمایه مردم سمت بخش تولید برود. دولت وقتی با سیاستهای نادرست در زمینه مالیات ستانی جلو میرود باعث میشود مردم ناخودآگاه به سمت بازاری روند که بتوانند بیشترین نفع را بدون دخالت دولت ببرند. مردم میدانند اگر ملک، طلا، و دلار بخرند دولت نمیتواند به آنها فشار آورد که قیمتها را کاهش دهند و یا ثابت نگه دارند. اقتصاد فرمان پذیر نیست و در بلند مدت درس میدهد و باعث میشود مردم به سمت بازاری روند که اصطلاحا عرضه کننده دست دولت نیست.
دولت به بازار سرمایه به محلی برای سرمایهگذاریهای بلند مدت نگاه نمیکند، بلکه هروقت به پول احتیاج داشت به شرکتهای نهاد مالی دستور میدهد سهم بفروشند و پول تهیه کنند. مدیران نهادهای مالی، صندوقهای بازنشستگی، ذخیره فرهنگیان، تامین اجتماعی و ... میدانند که اگر ملک بفروشند و چند سال بعد ارزش آن چندین برابر شود بازخواست میشوند اما برای فروش سهام چنین نیست و این باعث میشود مردم تمایلی نداشته باشند در بازاری سرمایهگذاری کنند که دولت از سمت شرکتها سودشان را میگیرد، مالیات ستانی کرده، شفاف بوده و ممکن است روزی مالیات عایدی سرمایه از آنها بگیرد و هم عرضه دست دولت است. پس طبیعی است که پول خود را به بخشی مثل ملک میبرد که میداند نه دولت مالیات میگیرد، نه عرضه میکند، نه میتواند قیمت را کنترل کند و این نتیجه اتفاقاتی است که دولت رقم زده است.
- روزبه شریعتی - کارشناس بازار سرمایه
- شماره ۵۲۱ هفته نامه اطلاعات بورس