هیچ وقت احساس نکردم که نیتهای خصوصیسازی آن طور که از نامش برمی آید اتفاق افتاده باشد. برای مثال اگر در بانکها، پتروشیمیها، فلزات اساسی و شرکتهایی که همه در اختیار سازمانها و نهادهای دولتی بودند به اسم خصوصی سازی هر کدام ۵ تا ۱۵ درصدشان عرضه شد هیچ کدام به این شکل نیستند که در سیستمهای مدیریتی آن شرکتها افرادی را ببینیم که کاملاً از دل شرکت و نهادهای خصوصی در هیات مدیره آنها باشند و تصمیمات را بگیرند.
وقتی در ادبیاتمان واژه خصولتی وارد شده نشان میدهد که خصوصی سازی به نحو درست انجام نشده است یعنی در افکار عمومی جامعه و کارشناسان اینطور جاافتاده است که خصوصی سازی اتفاق افتاده ولی عملاً بازهم دست دولتیهاست. مثلا ۱۰ درصد بانکی را عرضه میکنند ولی کماکان ۹۰ درصد دست دولت است و تمام تصمیمات را کماکان دولت میگیرد و چه در پتروشیمیها چه پالایشیها، سنگ آهنی و... همینطور است.
حتی در مجامع شرکتها که قرار است هیات مدیرهها عوض شوند به وضوح میبینیم که با آمدن دولتها عملاً رؤسا و مدیران عامل شرکتهای بورسی تغییر میکنند که نشان میدهد اصلا به دنبال خصوصی سازی نبودهاند بلکه دولت کسری بودجه داشته و با فروش سهام خود در شرکتها هر بار بخشی از کسری بودجه و نقدینگی که احتیاج داشته را از طریق بازار سرمایه جذب کرده است. پس نیت خصوصی سازی به معنای سپردن به خصوصیها و کوتاه کردن دست دولت تا الان فقط ۳۵ درصد محقق شده است.
وقتی بازار سرمایه از عمق لازم برخوردار نباشد هم در بازار اولیه و هم بازار ثانویه شکست میخورند. اگر بخواهیم در چند سال گذشته نگاه کنیم غیر از سال ۹۸ و ۹۹ که رشد هیجانی کاملا احساسی داشتیم و شاید هیچکدام از فاکتورهای اقتصادی آن را توجیه نمیکرد، بقیه سالها بازار جذابی نداشتیم که آحاد مردم در آن فعالیت کنند تا دولت بتواند از ظرفیت این بازار برای بحث خصوصیسازی یا عرضه سهام به عموم مردم استفاده کند. به عبارت دیگر پولی در بازار سرمایه وجود ندارد و فعالی در بازار سرمایه نیست و در حقیقت ۵۰ میلیون سهامدار نداریم بلکه حدود ۵۰۰ هزار نفر سهامدار داریم که همین اهالی بازار سرمایه هستند که در شرکتها و نهادها مشغول فعالیت هستند و تا زمانی که حدود ۵۰ میلیون سهامدار نداشته باشیم و مردم درگیر آن نباشند دولت با طرح های خصوصی سازی و عرضهها در بورس به موفقیت نمیرسد.
تا زمانی که دیدگاه سیستماتیک، استراتژی و نگاه سیستمی درست نداشته باشید نمیتوانید به اهداف برسید. اهداف باید تعیین شود ولی باید قابل لمس هم باشد و بتوان به آن رسید. هرچه اهداف بلند در نظر گرفته شود شاید بخشی از آن انگیزه ایجاد کند ولی بخشی هم باعث سرخوردگی میشود وقتی نتوان به آن هدف رسید به جای اینکه انگیزه مثبت در شما تقویت شود بیشتر انگیزه منفی ایجاد میشود. هر سال بنا به شرایط خاص نتوانستیم عددی را محقق کنیم سال بعد برای جبران هدف بلند تری در نظر گرفته میشود که محقق نمیشود و با تمسخر در بازار سرمایه درباره آن صحبت میشود. بنابراین بازار این موضوع را جدی نمیگیرد و فقط جنبه شعاری دارد. راهکار لازم برای تحقق کامل خصوصی سازی تقویت بازار سرمایه، توجه و تقویت بازار ثانویه است و اگر بازار ثانویه قوی باشد به همان کارکرد اصلی موجود در متون علمی که بورس باید آینه تمام نمای اقتصاد کشور باشد میرسیم. و زمانی این اتفاق محقق میشود که به بورس توجه شده، دست درازی به جیب شرکت نشود، قوانین و مقررات را درست تعیین کرده، در یک محیط شفاف باشیم و ریسکهای سیستماتیک را کاهش دهیم در نتیجه بازار ثانویه قوی خواهیم داشت که مردم راحت وارد بازار سرمایه شده و از طرف دیگر دولت نیز به راحتی در همین بازار میتواند سهام خود را بفروشد.
-
علی بهشتیروی - کارشناس بازارسرمایه
- شماره ۵۵۹ هفته نامه اطلاعات بورس