به گزارش صدای بورس، عباس اصلانی، کارشناس مسائل بینالمللی وشت: انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا، فارغ از فضای داخلی این کشور، همواره توجه جهانی را به خود جلب میکند. کشورهای جهان با آگاهی از تأثیر تغییر رئیس جمهور آمریکا بر روابط بینالملل و پویاییهای منطقهای، انتخابات ایالات متحده را از نزدیک رصد میکنند، بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، طیفی از واکنشها را در کشورهای مختلف برانگیخته است.
با این حال، این واکنشهای رسمی، لزوماً منعکسکننده حس واقعی یا محاسبات راهبردی این کشورها نیست. بررسی دقیق پیامدهای احتمالی بازگشت ترامپ، بهویژه در بستر واقعیتهای ژئوپولیتیک سیال، امری ضروری است.
دلهره متحدان غربی و شکاف فراآتلانتیک
خلاف انتظارات مرسوم، این متحدان آمریکا هستند، نه دشمنان سنتی آن، که نگرانی فزایندهای را نسبت به ظهور مجدد ترامپ تجربه میکنند. کشورهای اروپایی، که درگیر تعاملات چندوجهی با ایالات متحده هستند، از پیامدهای احتمالی رهبری او بر منافع خود بیم دارند. تنشهای پیشین در دوران اول ریاستجمهوری ترامپ، این دلهره را تشدید میکند. بهطور قابلتوجهی، چند ماه پیش، موضوع اصلی نشست سران ناتو، مصونسازی این پیمان در برابر پیامدهای احتمالی بازگشت ترامپ بود.
مواضع قبلی ترامپ در قبال ناتو ـ از جمله زیر سؤال بردن ماهیت آن و اصرار بر اینکه کشورهای عضو سهم بیشتری را در زمینه هزینههای این پیمان بهدوش بکشند ـ بذر بیقراری را در بلوک غرب کاشته است. آنها نگرانند که بازگشت رئیس جمهور جنجالی به کاخ سفید میتواند اختلافات فراآتلانتیکی را تشدید کند و چارچوبهای امنیت جمعی را که دههها پایه و اساس استراتژیهای دفاعی غرب بودهاند، سست کند.
استقلال استراتژیک اروپا
اتکای اروپا به چتر امنیتی آمریکا، سنگبنای نظم غربی پس از جنگ جهانی دوم بوده است، با این حال، احتمال کاهش تعهد ایالات متحده در دوران ترامپ، بحثها پیرامون «خودمختاری استراتژیک» را جان دوباره بخشیده است. رئیس جمهور فرانسه، با طرح این ایده، خواستار اروپایی شده است که برای تأمین نیازهای امنیتی خود کمتر به قدرتهای خارجی وابسته باشد.
شبکه پیچیده روابط اروپا با قدرتهایی مانند روسیه و چین، این تلاش را پیچیدهتر میکند. اروپا از لحاظ تاریخی بهطور قابلتوجهی به منابع انرژی روسیه متکی بوده و روابط تجاری و اقتصادی قابلتوجهی با چین ـ کشورهایی که همزمان آنها را رقبا یا دشمنان استراتژیک خود میداند ـ حفظ کرده است. سیاستهای احتمالی ترامپ میتواند شکاف فراآتلانتیکی را گسترش دهد و اروپا را بهسمت پیگیری جدی استقلال استراتژیک و بازنگری در روابط خارجی خود سوق دهد.
ظهور مجدد جناح راست در اروپا
دور اول ریاستجمهوری ترامپ با موج قابلتوجهی از جریانهای سیاسی راستگرا در سراسر اروپا همزمان بود که آثار آن این روزها بهوضوح قابل مشاهده است. برخی از تحلیلگران معتقدند که ریاستجمهوری ترامپ، این جناحها را جسورتر کرده و نظم لیبرال را که مدتها در سیاست اروپا حاکم بوده است، به چالش کشیده است. حمایت آشکار او از برگزیت و تشویق سایر کشورها، از جمله فرانسه، برای خروج از اتحادیه اروپا، نگرانیهایی را در مورد انسجام اتحادیه اروپا برانگیخته است.
بازگشت ترامپ میتواند احزاب راستگرا را تقویت و اختلافات داخلی در اروپا را تشدید کند. این سناریو، سؤالات مهمی را در مورد آینده یکپارچگی اروپا، ثبات اتحادیه اروپا، و پتانسیل ملیگرایی فزاینده برای تغییر چشمانداز سیاسی قاره، مطرح میکند.
تنشهای تجاری جهانی و ائتلافهای تحتفشار
دوره قبلی ریاستجمهوری ترامپ شاهد روابط پرتنش حتی با همسایگان نزدیک مانند کانادا و مکزیک بود، که مذاکرات و درگیریهای لفظی در حوزه تجاری گواه این مدعاست. تعامل غیرمتعارف او با کره شمالی، متحدان آسیایی مانند کره جنوبی و ژاپن را که با پیامدهای امنیتی آن دست و پنجه نرم میکردند، مضطرب کرد.
بیاعتنایی ترامپ به تعهدات امنیتی دیرینه در شرق آسیا، زنگ خطر را به صدا درآورد. ژاپن، که با قدرت رو به رشد چین مواجه بوده است، بهطورجدی در مورد پایبندی ایالات متحده به حمایت از خود دچار تردید شد. همزمان، روابط ایالات متحده و چین مملو از جنگهای تجاری و رقابت استراتژیک شد، تنشی که احتمالاً در دوران ریاستجمهوری مجدد ترامپ دوباره ظهور خواهد کرد.
ابهامات درباره تیم سیاست خارجی ترامپ
در زمان حاضر، جزئیات مربوط به تیم امنیت ملی و سیاست خارجی احتمالی ترامپ در حد گمانهزنی باقی مانده است. او از عدم بهکارگیری از افرادی مانند مایک پمپئو، وزیر امور خارجه سابق، و نیکی هیلی، سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل، خبر داده است. ترامپ پیشبینیناپذیری در تصمیمات و رفتار خود را هم بهعنوان یک تاکتیک و هم بهعنوان یک عامل بازدارنده در تعامل با سایر کشورها استفاده میکند.
توجه به این گزاره مهم است که دور دوم ریاستجمهوری ترامپ الزاماً تکرار صرف دور اول او نخواهد بود. بافتار بینالمللی تکاملیافته، چالشهای جدیدی را پیشِرو گذاشته و پارامترهای عملکرد سیاست خارجی ایالات متحده را تغییر داده است. ترامپ، اگرچه ممکن است مشابهتهایی را با دور قبل حفظ کند، اما باید در یک چشمانداز ژئوپولیتیکی دگرگونشده عمل کند.
پیچیدگیهای جنگ اوکراین و غزه
سخنان ترامپ در رقابتهای انتخاباتی شامل وعدههایی برای پایان دادن به جنگهای جاری، بهویژه در اوکراین و غزه، بود، با این حال، شرایط و روشهایی که او ممکن است بهکار گیرد، هنوز مبهم هستند. در مورد اوکراین، نزدیکیِ ظاهری او به ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، نگرانیهایی را در کییف و پایتختهای اروپایی در مورد احتمال سازش در این زمینه ایجاد میکند. کاهش حمایت ایالات متحده از اوکراین میتواند موازنه قوا در این منازعه را تغییر دهد و تلاشهای غرب برای مقابله با روسیه را تضعیف کند، بهطور مشابه در غرب آسیا، اعلام ترامپ برای پایان دادن به جنگ غزه با حمایت بیحدوحصر آمریکا از اسرائیل تلاقی پیدا میکند؛ که سؤالاتی را درباره کموکیف این اقدام مطرح میکند.
کمتوجهی در ایران به انتخابات آمریکا
توجه افکار عمومی در ایران به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در مقایسه با دورههای گذشته بهطور قابلتوجهی کاهش یافته است. این تغییر، نشاندهنده احساس فزایندهای است که تغییر در ریاست آمریکا، موضع ایالات متحده در قبال تهران را بهطور معناداری تغییر نمیدهد. برخی تصور میکردند که برجام در دوران ریاستجمهوری جو بایدن دموکرات احیا میشود، اما این انتظار به در بسته خورد و تحول معناداری صورت نگرفت.
محصول این تجربه، یک تغییر جهتِ عملگرایانه در داخل ایران بوده است. ایران با درک این موضوع که نوسانات سیاسی آمریکا تغییرات عملی محدودی بههمراه دارد، تمرکز خود را به داخل و دیپلماسی منطقهای معطوف کرده است. تلاش برای تقویت روابط با کشورهای همسایه و عضویت در نهادهای بینالمللی مانند بریکس و سازمان همکاری شانگهای، تدابیر راهبردی تهران برای کاهش تأثیر سیاستهای آمریکا بودهاند.
تقویت اتحادهای منطقهای و تعاملات دیپلماتیک
تأکید ایران بر سیاست همسایگی اکنون با بازگشت ترامپ، بیش از هر زمانی قابل درک است. ازسرگیری روابط با عربستان سعودی، نشاندهنده تغییر ریل از تقابل تاریخی به تعامل سازنده است. دیدارهای سطحبالا، مانند دیدار اخیر رئیس ستادکل نیروهای مسلح عربستان و همتای ایرانیاش در تهران، نمونهای از این مسیر جدید است.
سایر بازیگران منطقهای از جمله مصر، اردن و حتی بحرین که فاقد روابط دیپلماتیک با تهران است، آمادگی خود را برای ارتقا یا ازسرگیری روابط با ایران اعلام کردهاند. این گشایش دیپلماتیک، تلاشها برای منزوی کردن سیاسی ایران را سختتر و مجرای تنفسی مهمی را برای تهران باز میکند.
با توجه به تحولات پیشگفته، هرگونه تلاش مجدد دولت ترامپ برای اعمال «فشار حداکثری» بر ایران، ممکن است قابل توجیه نباشد. هرچند نشانههایی دال بر این که ترامپ ضرورتاً و قطعاً رویکرد قبلی خود را دنبال خواهد کرد، وجود ندارد اما ترامپ به این تجربه رسیده است سیاست قبلی وی در دستیابی به اهداف خود ناکام ماند و ایران تسلیم خواستههای واشنگتن نشد.
علاوه بر این، بیزاری ترامپ از درگیریهای نظامی پرهزینه، نشاندهنده عدم تمایل او به دنبال کردن درگیری نظامی مستقیم است.
تمرکز ترامپ بر اولویتهای داخلی در آمریکا و اجتناب از جنگهای فرسایشی، نشان میدهد که اقدام علیه ایران در گزینههای اولویتدار نباشد. اساساً شیوه ترامپ استفاده از ابزارها و اهرمهای اقتصادی و تجاری برای تحمیل خواسته واشنگتن به دیگر پایتختهاست؛ هرچند اثربخشی آنها با توجه به مشارکتهای منطقهای و بینالمللیِ افزایشیافته ایران، قابل تردید است.
جمعبندی
نظم بینالمللی از زمان اولین دوره ریاستجمهوری ترامپ دستخوش تحولات قابلتوجهی شده است. ایالات متحده با مجموعهای پیچیده از چالشها روبهرو است که مستلزم سیاستهای سنجیده و انعطافپذیر است. محیط ژئوپولیتیک در حال تحول، هم فرصتها و هم چالشهایی را برای ایران بههمراه دارد. تهران از چند سال پیش، خود را برای چنین شرایطی آماده کرده و با تقویت اتحادهای منطقهای و مشارکت در سازمانهای چندجانبه، تابآوری در برابر فشارهای خارجی را افزایش داده است.
بازگشت دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا مستلزم مراقبت است، اما نه هشدار. ابتکارهای راهبردی که در سالهای اخیر اتخاذ شده، موضع ایران را تقویت کرده است و تکرار ساده استراتژیهای گذشته ایالات متحده را به نتیجه نمیرساند. اگر آمریکا بخواهد نتایج معناداری را در قبال ایران کسب کند، ناگزیر به بازتنظیم اساسی رویکرد گذشته خود است.